جدول جو
جدول جو

معنی تغذیه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تغذیه کردن
خوراک دادن غذا دادن، خوردن
تصویری از تغذیه کردن
تصویر تغذیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تغذیه کردن
Feed
تصویری از تغذیه کردن
تصویر تغذیه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تغذیه کردن
кормить
دیکشنری فارسی به روسی
تغذیه کردن
füttern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تغذیه کردن
годувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تغذیه کردن
karmić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تغذیه کردن
喂养
دیکشنری فارسی به چینی
تغذیه کردن
alimentar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تغذیه کردن
nutrire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تغذیه کردن
alimentar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تغذیه کردن
nourrir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تغذیه کردن
voeden
دیکشنری فارسی به هلندی
تغذیه کردن
ให้อาหาร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تغذیه کردن
memberi makan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تغذیه کردن
يغذّي
دیکشنری فارسی به عربی
تغذیه کردن
आहार देना
دیکشنری فارسی به هندی
تغذیه کردن
להאכיל
دیکشنری فارسی به عبری
تغذیه کردن
食べ物を与える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تغذیه کردن
먹이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تغذیه کردن
beslemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تغذیه کردن
kulisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تغذیه کردن
খাওয়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تغذیه کردن
کھانا دینا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغییر کردن
تصویر تغییر کردن
دگرگون شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکذیب کردن
تصویر تکذیب کردن
دروغ شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخلیه کردن
تصویر تخلیه کردن
خالی کردن وا گذاشتن: (خانه را تخلیه کرد)، خالی و ترک کردن قوای نظامی ناحیه یا شهری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیه کردن
تصویر تشبیه کردن
همانند کردن چیزی را بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسویه کردن
تصویر تسویه کردن
برابر کردن مساوی ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
پالودن پالاییدن پاک کردن پالودن بی آلایش کردن، بپایان رسانیدن امری را، رفع اختلاف کردن، یا تصفیه کردن حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذیب کردن
تصویر تعذیب کردن
عذاب کردن شکنجه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمسیه کردن
تصویر تمسیه کردن
نام نهادن نامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکذیب کردن
تصویر تکذیب کردن
دروغ شمردن دروغگو خواندن، انکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بیدار کردن بیداراندن آگاهاندن، ادب کردن، گوشمالی توجیدن بیدار کردنهوشیار ساختن، آگاه کردن، گوشمال دادن مجازات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پند دادن، سفارشاندن سفارش کسی را کردن، سفارشیدن (وصیت کردن) سفارش کسی را بدیگری کردن، اندرز دادن وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجیه کردن
تصویر توجیه کردن
انگیزه نمودن ویچاردن
فرهنگ لغت هوشیار